طلوع زندگی

خانواده عنصر مهمی در زندگی هر شخص هست اینکه رفتار خانواده چجوری باشه شخصیت توام بر اساس همون شکل میگیره من سعی کردم در خیلی مسائل مثل اونا نباشم یکیش رابطه با بچهاس اینکه پسرا آزادی بیشتری باید داشته باشن و حتی اگه هزار سالشونم بشه بچه هستنیا اینکه گذشتن از هرکس و هرچیزی به این عنوان که دنیا ارزششو نداره اینکه یجوری با مسائل بچها برخور بشه که اونا نتونن حرفای دلشون و بهتون بزنن اینکه حرف خودشون و حق بدونن و بچه هرچی بگه بچه اس و نباید روی حرف بزرگتر حرف بزنه اینکه دختر بودن یعنی ضعیف بودن و تا ازدواج نکرده نباید تنهایی سفر بره نباید سرکار بره من دلم نمیخواد تو مسائل رابطه فرزند والد عین پدر و مادرم باشم من دلم نمیخواد جوری با فرزندم باشم که احساس رفاقت و صمیمیت باهام نکنه من میخوام همیشه پشت بچم باشم کمکش کنم هروقت خودش خواست کمکش کنم همیشه روحیه بهش بدم هروقت داشت تلاشی میکرد درکش کنم ارزش هاش برای منم ارزش باشه و اگه یه روزی رفتار غیرعرفی داشت دنبال علتش بگردم و از راه درستش راهنماییش کنم چرا همیشه اونایی که بی محبت ترن عزیز ترن نمیدونمهمین طلوع زندگی...

مبایل واقعا وسیله مزخرفیه هرچقدر هم پیشرفته تر میشه به مزخرف بودنش اضافه میشه میدونید منظورم این نیست که بده نه وسیله پر کاربردی هست بدیش اینه کل زندگی جمع میشه تو این وسیه ۴سانت در۱۵ سانت اگرم بخوای بذاریش کنار نمیتونیچون همه‌چیزت توشه کتابات جزوه. فیلم دوستاتموسیقی هات همه چی کلا همیشه باید باشه قبلا که این وسایل جدا جدا بودن خوبی خودش و داشت لذت و شیرینی خودش. تکنولوژی آدما رو خیلیییی مجذوب خودش کرده. چوری که کافیه یه ثانیه بری اینستا میبینی دو ساعت گذشته. و تو اصلا نفهمیدی چیشد همین راستی میگن فردا قراره باز تهران برف بباره خدا کنه مثل پنجشنبه بباره و بشینه و بمونه تا بشه باهاش آدم برفی ساختخیلیییی برف و دوست دارم خیلیییی اما بین خودمون بمونه یه چیزی حس کردم ذوقم نسبت بهش کم شده و حس میکنم ادا در میارم. ترسونده منو این بی حسی اگه با این چیزا هم دیگه ذوق نکنم حس میکنم فرایند تبدیل شدنم به سنگ داره کامل میشه دلم نمیخواد سنگ باشم طلوع زندگی...

والا من هیچ کاری نمیکنم سعی میکنم گناهی هم نکنم به هرکسی هم که نزدیکمه و حتی دلمو شکونده سعی کردم مهربون باشم حتی به اون ادمایی هم که حسادت کردم سعی کردم کمکشون کنم بهتر به خواسته هاشون برسن پس چرا اونکه اخر باز میشکنه باز گریه اش میگیره باز بده منم؟؟؟ پس چرا هیچ کس نمیتونه منو دوست داشته باشه؟؟؟ از خانواده ام بگیر تا هرکسی دیگه همه فقط ادا در میارندر عمل فقط دل میشکونن بخدا اتقدر برام زور داره برای یه موضوع کوچیک انقدر تحقیر بشم دلم میخواد از همه متنفر باشم دلم میخواد دیگه سر به تن هیچ کسی نباشه دلم میخواد همه بمیررررررن دلم میخواد تنها باشم تا ابد یا اینکه زودتر بمیرم همین رفتار های منو یکی دیگه داشت همه براش میمردن ولی به من که رسیده همه چی برعکس شده اگه قیامتی باشه من به اندازه تک تک حرفایی که شنیدم گریه هایی که کردم از هیچ کدوم از باعث و بانیش هاش نمیگذرم حتی اگه خانوادم باشن از همه متنفرررررزززرم طلوع زندگی...

چقدر زمان تلف شده داریم. خودم و میگم اصلا. چقدر زمان تلف شده دارم شبا تا۲_۳بیدار روز تا ۱۰-۱۱ خواب گوشی به دست تاااااااا نصف شب حالا این وسطاش سفارشی باشه عذاب وجدانی باشه کار مفیدی هم بکنم همش خسته همش عصبی همش منتظر یه زمان مناسب همش تکرار لحظات همش اه جمع کن بابا خودتو همش و درد ۲۵ سالت شده هنوز تو رویاها سیر میکنی هنوز باور نداری گنده شدی باباااااا بفهممممن هر روز مزخزف تر داره میشه شرایط هرسال بدتر از پارسال روزای خوب نمیااااان روزای خوب همینایی هست که داری قربانی میکنی الان تنهایی نری بیرون کی میخوای بری؟؟؟ وقتی یه سر خر دیگه به اسم خاستگار پیدا شد میخوای بفهمی هنچز چکارا باید میکردی و نکردی چه جاها باید میرفتی و نرفتی به کجاها باید میرسیدی و نرسیدی نمیگم تلاش نکردی نمیگم کلا ول بودی قیول دارم بی انصافی هم نمیکنم هرسال سعی کردی بیشتر از سال قبلت بهره ببری مفید تر باشی یه فنی بلد باشی قبول ولی اینجا اونی نیست که من میخوام اون حسی نیست که من میخوام پاک کن اون اینستا لعنتی و اون آدمای لعنتی تو تلگرام و اه بابا بخدا به پیر به پیغمبر هیچچچچچ کس فکر هیچچچچچ کسی نییییسسستتتتتت. حتی پدر مادر که جون میدن برای اولاد باید خودت پاشی. دستت رو پای خودت باشه یاعلی بگی همه چی درست میشه ولی قرار نیس هیچی مثل قبل بشه چون توووووو دیگه اون آدم سابق نیستییییییییی هم سنت بیشتر شده. هم خیلی چیزا یاد گرفتی که دیگه نمیتونی برگردی به قبل اون هر روز یه خطی میوفته روت تااااا روزی که کلا خط خطی شی. بری از این دنیا همینه میدونم میفهمم هنوز باور نداری پیری هست تنهایی هست یه روز میاد نه مامانی هست نه بابایی یه روزی میرسه که. حتی شاید رفیقاتم نباشن دیگه خبری از همه اون آدمایی حه یه طلوع زندگی...

زندگی فرصت با هم زیستن استپس چرا این فرصت زیبا را از همدریغ می کنیمکمی بیاد هم باشیم.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیه دختریم که ذهنم هزار جا میره و اخرشم به هیج جا نمیرسه و گاهی از فکر زیاد یهو خوابم میگیرهدنیا کلا برام عجیبه ،خاصه ،گاهی که نه، اکثر اوقات غیر قابل فهمه.و ادمای این دنیا از همه چیز عجیب ترن.انگار از یه سیاره دیگه ای اومدم همه چیز برام جدیده گاهی یه چیزایی برام جالب که برای بقیه اصلا جذابیتی نداره:|هرچی تو ذهنم بیاد و اینجا مینویسم  و ذهنم و خالی میکنم از این کلماتی که مدام  تکرار میشن برام تا وقتی که تخلیه  بشن طلوع زندگی...

هی میام یه چی بنویسم هیچی نمیاد برای نوشتن چقدر تو ۱۸ سالگی دست به نوشتنم خوب بود یه سره کاغذ تو دستم بود همش مینوشتم خاطره ها هرچی محتوای ذهنی بود میشه گفت جملات قصار برام جالب بود همیشه مه بی مقدمه سر صحبتی و باز کنم بدون سلام بدون هیچی ولی خب اغلب به اینکار گاو بودن گفته میشه و من نمیخوام گاو باشم روزای شماهم تند تند میگذره؟؟؟ زود تموم میشه؟؟؟؟ یجوری داره سال تموم میشه که اصلا نفهمیدم چیشد خب چرا ۶ ماه دوم سرعت گذر سال زیاده من خسته شدم از دوویدن خوابم میااااد از گوشیم متنفرم ولی هرچی فایل لازم تو این کوفتیه هوف چشام سنگیه من خوابم میادخدافظ طلوع زندگی...